باشد خدا...

ساخت وبلاگ
هرسال ایام فاطمیه  مشهد هستیم ...پای سخنرانی ها و جلسات استاد"ق" اما امسال ...بالافاصله بعد تمام شدن امتحان ها به اصرار "مامان" بیشتر البته...من هم تهران رفتم...بیشتر بیشتر به خاطر نزدیک بودن تولد مائده... و بیشتر تر به خاطر سفر کیش... و به خاطر تعطیلی های بین ترمی... اما...اگر بگویم امسال یکی از سخت ترین ایام فاطمیه عمرم بود دروغ نگفته ام...من به مشهد خو گرفته ام...کنار امام رضا بزرگ شد‌ه‌ام... هرسال کنار بیرق های پرچم های عزاداری مادر نفس کشیده‌ام... کنار سیاه واژه های روی پرچم مردم و زنده شده‌ام... به  استاد"ق" که روضه را خیلی باز نمی کرد...کافی بود تا یک واژه مثل...ِ مثلِ ...ما...دَ..ر .... را به کار می برد برای این که روضه جان بگیرد...همه حالشان از این رو به آن رو شود...مثلا کافی بود بگوید...دَر...دَر...تا همه به سر و صورت‌شان بزنند واژه ی مادر ها ی بر سر زبان ها بلند شود... امسال اما رفتیم روضه های اقدسیه...اقدسیه مسیرش تقریبا نزدیک است...خیلی خوب بود ...خیلی...خصوصا با وجود حاج امیر عباسی..ولی میگرتش...مثلا وقتی یک ذاکر دیگر به شرح تمام وقایع می‌پردازد..مثلا مو به مو برای این که گریه کن ها را به گریه بیندازد تمام ماجرا را تعریف می‌کند.. و ... امسال یکی از سخت ترین ها بود... که روضه برایت فرصت نفش کشیدن هم نمی گذاشت... ببخشید که نبودم... نمی‌شد که باشم...نشد که باشم... باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 217 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 23:51

وبلاگ انگار خاصیت خلا (محله تخلیه!) ی ناله ها ، درد و ناراحتی ها و تمام دلتنگی ها را یک جا درون خودش دارد ! یعنی کافیست صفحه ی انتشار و ارسال مطلب جدید را باز کنم ... غمباد ها و ناله هایم  عنان از کف داده سرازیر میشوند روی کیبورد و صفحه ی خالی ... بعد به خودم می آیم ... چهل و یکی دوبار از روی کلمات مبهم و آه و وای نشان میخوانم ... حالم از چیزی که نوشته ام به هم میخورد ... همه را پاک میکنم و گوشی و لب تاب را به کنج ترین قسمت خانه هول میدهم ... دراز میکشم و باز به چیزی که نوشته بودم فکر میکنم ... دوباره وسوسه ی نوشتنش به جانم می افتد ‌ولی خودکار را روی میز رها میکنم و روی تخت دراز میکشم ... ااین بار خوابم برده ...  همیشه انگار که در اوج فرود بیایم ، اوج دلگرفتگی هایم منجر به خواب میشود! گاهی وبلاگ ها همان خوابگاهایمان هستند انگار  ... ! متن از وبلاگ زینب سادات باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 198 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 23:51

از آن جا شروع می‌کنم ...از آن‌جا که ۲۰ بهار از  زندگی من یک به یک گذشته است...اما خوب همه ی ۱۹ تای قبلی به کنار، این بیستمی فکر می‌کنم بهترین بوده است,تا قبل از بیشت دائم در نوسانی، دائم مشوشی اما از بیست به بعد دچار ثبات و آرامش می‌شوی کم کم... در جهان بینی ذهن کودکی من قبل تر ها تصور سن‌م تا بیست سالگی بوده است...یعنی مثلا بیست و یک به نظرم خیلی بزرگ بوده است...مثلا فکر می‌کردم برای رسیدن به بیست و یک سالگی باید زمان های طولانی بگذرد....اما امشب تولد بیست و یک سالگی‌م است... شب های تولدم‌ هر سال استرس داشتم ..استرس داشتم که نوزده سالگی می‌توانم بار نوزده سالگی را بر دوش بکشم...بیست سالگی می‌توانم بار بیست سالگی را بر دوش بکشم...و حال دلهره ی این را دارم که مثلا می‌توانم بیست و یک سالگی بارش را درست و حسابی به دوش بکشم... و درست به سر مقصد منزل‌ش را برسان‌م...دلهره ی این‌که امسال از سال پیش‌م نکند بدتر باشم... شب های تولدم این طوری بوده است که هر سال دل‌م هوای یکی را می‌کرده است...مثلا پارسال که شب تولدم با نفس های حضرت معصومه رقم خورده بود...دل‌م هوای مادرم را کرده بود...اما امسال دلم حال و هوای  مولا علی(ع) را کرده ... هوای ایوان نجف‌ش ..و اما حکایت تکراری شب های تولدم شده است...نبودن غریب ترین پدر... که این روز ها هرکسی درگیر مشکلات خودش است.. و آقای غریبی که فراموش شده است... باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 206 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 0:15

فعلا تعطیل شد: ) تا 9 بهمن، زمان اتمام امتحان هایِ جان: )
یاعلی
باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 202 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 0:15

وقتی که یکهویی عمه میشی...بیست روز جلوتر مثلا: ))

عضو جدید خانواده‌مون

الحمدالله

باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 221 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 3:02

این‌م از فال حافظ من تو مهمونی شب یلدامون: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد این‌م حافظ جان‌مون ‌              مگه داریم از دی ماه بهتر؟:)                باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 201 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 3:02

همیشه از بست شیخ طوسی اذن دخول می‌خوانم...اما این بار تصمیم گرفته‌ام مسیرم را دور تر کنم از باب الجواد اذن دخول بخوانم... اذن دخول های باب الجواد با همه ی اذن دخول ها  فرق دارد... همیشه یا گوهرشاد می‌روم یا انقلاب یا جلوی ضریح اما این بار تا جمهوری بیشتر پاهایم کشش ندارند...درست روبروی پنجره ی فولاد...می‌نشینم... چادر را میندازم جلوی صورتم...حتی قدرت حرف زدن هم ندارم...فقط دلم می‌خواهد برای امام مهربانم اشک بریزم و خودم را لوس کنم برای‌ش...دوست ندارم لب به شکایت باز کنم، دوست ندارم بگویم امام مهربان‌م چرا هیچ حاجتی ندارم...فقط دلم می‌خواهد اشک بریزم برای‌ش و با اشک های‌م حرف های نگفته‌ام را بزنم...اصلا مشکل این‌جاست نمی‌دانم چه باید بگویم...چه باید بخواهم...کاش مثلا یک حاجت بزرگ داشت‌م و هی از امام‌م حاجت‌م را گدایی می‌کردم... یک ساعت نشسته‌ام، بلند می‌شوم بروم ...ولی این صحن و سرا مثل آهن ربا نمی‌گذراد کنده شوم...می‌روم یک گوشه از جمهوری می‌نشینم...هیچ‌کس نیست... پاهایم را روبروی می‌گیرم... و سرم را می‌گذرام روی پاهای‌م...این طوری بهتر است... راحت ترم توی چشم نباش‌م... خانمی به نسبت مسن اومده پیشم می‌گوید  مادر من از اصفهان اومدم...ما فلان و فلان...حالا سر سفرمون می‌خوای برات ختم ده هزار بردارم...کدوم ذکرو دوست داری مادر...ختم آقا ابوالفضل، رقیه ، امام حسین ، علی اصغر...و ... که ب باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 3:02

خوب من  از وقتی که مدرسه می رفتم، مامانم خیلی زیاد نمی گذاشتن غیبت کنم، البته فقط من نه ها، خواهر وبرادر هم همیشه از این موضوع ناله می کردند و دلشان خون بود که مامانم در بدترین شرایط باز هم مجبورشان می کرد بروند مدرسه، مگر این که دور از جان رو به موت بودیم تا بلکم مامان اجازه ی نرفتن بدهند،...تنها س باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 216 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1396 ساعت: 5:23

رو دربایستی که نداریم با یکدیگر ولی حقیقت تلخی ست، ما آدم ها می ترسیم...می ترسیم که فراموش بشویم... به نظرم یکی از بزرگ ترین ترس های ما آدم ها ترس از فراموشی ست... شاید اگر مطعمن بودیم از فراموش نشدن، خیالمان راحت راحت بود... ولی خوب می ترسیم... و این حقیقت تلخی ست که دیر یا زود فراموشی می آید و تما باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1396 ساعت: 5:23

قبل تر ها چهارشنبه ها ساعت ده تا دوازه هایمان خالی بود ولی برایمان کلاس گذاشتند که واحد های بیشتری برداریم. ما بچه های فلسفه چهار نفریم... سرکلاس بودیم، استاد پای تخته داشت جزوه را می نوشت و ما داشتیم می نوشتیم... زیر پاهایمان شروع کرد به لرزیدن، پنجره ها شروع کردند به تکان خوردن...اولش شک کردیم، فک باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 173 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1396 ساعت: 5:23

حالا دیگر باید اشک ریخت... اشک شوق...برای نعمت شما... برای این که خدا شما را به ما داد... مهر و محبت شما را در دل ما ریخت.... برای این که خدای متعال به خاطر وجود مبارک شما بر ما منت نهاد... امشب می شد دنیایی از رحمت را در فضای حرم حس کنی...دریایی از آرامش... اصلا همین که نفس می کشیدی... می شد لای ری باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1396 ساعت: 5:23

هردفعه که کتاب های حضرت آقا را می خوانم، علاقه ام به ایشان چند برابر می شود، بس که طرز تفکرشان را دوست دارم. تفکری که همه جانبه است، روشن بینانه است، واقع بینانه است، تفکری به دور از نا عدالتی ...تفکری پر از عشق و علاقه...همه ی این ها را گفتم تا این یکی کتاب شان را معرفی کنم، کتابی که به نظر من خوان باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 197 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1396 ساعت: 5:23

گاهی وقت ها این طوری است که هی  می نویسی هی پاک می کنی...

یا یک متن طولانی می نویسی و می خواهی دکمه ی ذخیره و انتشار را بزنی ولی پشیمان می شوی وگزینه ی پیش نویس را می زنی...

حالا دیگر پیش نویس هایم شده اند پنج و دو تا، که پشیمان شده ام از گفتتش...

چرا گاهی وقت هاگفتن بعضی حرف ها ان قدر سخت می شود...؟..

باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 209 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

حالا که دارم این پست را می نویسم چشم های پفیه پفیست... راستش امشب مائده و همسرش تصمیم گرفتن بروند حرم، به من هم پیشنهاد شد باهاشون بروم.. آن قدری که دلم برای حرم های نصف شبی تنگ شده بود که حد و نصاب نداشت... گوهرشاد های آخر شبی حرم که انگار درست وسط بهشت قرارت داده اند... دیوانه ی آل یاسین خواندن ها باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

خونه ی ما این طوری است که صبح یک بار، ساعت های ده اگر کسی خونه باشد یک بار، ظهر نزدیک های ناهار یک بار، دوباره بعد از ظهر بعد از خواب یک بار، ساعت های هفت یک بار، ساعت های نه یک بار، چایی دم می شود! بس که خواهان دارد و عاشق. حالا به این نتیجه رسیده ام ، اگر شیک ترین، سوسول ترین، خوش مزه ترین نوشیدنی باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

خوب امروز که داشتم دنبال یک مطلبی می گشتم، مجبور شدم بروم سراغ کتاب میزان الحکمه، هر چه قدر ورق زدم و فهرستش را نگاه کردم پیدایش نکردم! گفتم هر چه بادا باد اصلا،  همین طوری باز می کنم اصلا ببینم خدا امشب چه می خواهد به من بگوید از زبان اهل بیتش! خدا می داند، صفحه ای که برایم باز شد، صفحه ای بود در ب باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

به نظر من اصولا کتاب های اخلاق سه دسته هستند: یک دسته از کتاب های اخلاق خواندنش مثل یک رمان و داستان، نهایتا یک روز یا دورز طول می کشد، خیلی راحت و روان هستند مثلکتاب های حاج آقا پناهیان،  شهید مطهری، استاد صفایی حائری، کتاب های حضرت اقا حتی و .... یک دسته در حد معمول هستند نه زیاد راحت هستند و نه ز باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

تا پارسآل که نرفته بودم سامرا، مرقد امام هادی (ع) ان قدر شهادتشان برایم سخت نبود..

نمی دانم چرا ...ولی امسال خیلی بیش تر از حد تصورم شهادتشان برایم سخت بود...

همین که فرصت خواندن یک جامعه کبیره در حرم مطهرشان را نداشتم...همین که ارزو به دل ماندم...

همین که شهادتشان مجبوری جامعه کبیره را به جای نشستن در حرم مطهرشان ، روی سجاده ات بنشینی  و بخوانی، یا ام حرم مطهر بروی  بخوانی خیلی سخت است...



باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 190 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:50

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش ای باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 187 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1396 ساعت: 1:06